مهران نوشت

ساخت وبلاگ

دل نوشته ای در روزهای وعده و وعید:

نمی دانم از کجا بنویسم؛از کجا شروع کنم؛ از هرچه بگویم کم گفته ام و هرچه بگویم باز چیزی را جا انداخته ام. هرچه جلوتر می رویم فراموش کار تر می شویم؛ اما چه کنم که من نمی توانم فراموش کنم؟ از سال 84 به بعد را کلا خیلی خوب به خاطر می آورم و حتی قبل ترش را... اینکه چطور دوقطبی ایجاد می کردند و سرمایه داری را در جلوی فردی به ظاهر افتاده قرار می دادند و ما و امثال ما از ترس اینکه فلانی بالا نیاید به فلانی دیگری رای می دادیم و بعد همان فلانی سرمایه دار باغ پسته دار کلاش چند سال بعد عزیز دل ها شد و چندسال بعدترش عزیزتر شد...می گویند توبه کرده بود و به سمت مردم آمده بود،اما من می دانم که اینها همه پوزخندی است به ریش و ریشه ما و تو همچنان نمی فهمی و از فتح سنگر به سنگر دم می زنی و من به حال خودمان بغض می کنم. آن فلانی دیگر را یادت هست که پونز می چسباند و دگم مذهبی بود؟ دیدی چه عزیز شد؟ الان کجاست؟ یا همان فلانی که عبای شکلاتی می پوشید و برایش سال 76 کف می زدیم و بعدتر در دانشگاه هوو می کردیمش را یادت هست؟ بگذریم که هرچه بگویم تو باز می آیی و از امید حرف می زنی و ماجرای بد و بدتر و تاثیر رایمان را به رخم می کشی و می گویی ما مسئول هستیم و ... ما حرف هم را نمی فهمیم و من اسراری به فهماندن حرف خودم به تو ندارم اما متعجب هستم که تو سالهاست سرت را در برف فرو کرده ای و فکر می کنی آینده ما پشیزی برای آنها اهمیت دارد..یک روز تو را با ترس به پای صندق رای می کشانند، روزی تو را با امید به آینده و روزی به بهانه ای دیگر...من طرفدار هیچ رنگی نیستم،من خاکستری ام پسر ,خاکستری .با شیاری که در صورتم کشیده شده است و دانه دانه موهای سفیدی که کودکی ام را از من دور تر می کند .گفتم یا باید بروم یا خودم را خلاص کنم ;چون نمی خواهم دیوانه شوم .من طاقت دیدن این روزها را ندارم .من حالم از همه چیز به هم می خورد و تو هی از صدای آن فلوت بغض کرده در آهنگ "حکومت نظامی "حرف می زدی .این صدای ما بود نه؟ما بیشمار نبودیم و نخواهیم بود .گفتی هر جا حجم شکل می گیرد ,یعنی حماقتی در کار است .می دانستم از چه حرف می زنی .گفتم نمانم که وطن را بسازیم؟ پوزخندی زدی و یک پک عمیق سیگارت را نصف کرد .گفتم تو می گی بشاش به اینها و جملات قصار لنین را بر سرم می زدی .لیاقت شان است.گفتی در مردابیم وقتی رفتی میبینی که چقدر حقیریم .گفتی این جماعت را با نان تلیت شده در آبی گندیده می شود به خیابان کشاند .گفتی هر چه می کشیم از همین آل احمد ها و حاج سید جوادی ها ست .گفتی همان ها که "سربداران "را در جنگل های آمل قلع و قمع کردند و بعد خودشان هم از سفره ء خلیفه بی نصیب ماندند ,می شوند فعالان عرصهء تحریم یا انتخاب. تو اگه آدمی صادق هدایت را جلو چشمت داشته باش . حقیریم پسر .چند سال می گذرد و چه حقارت غمگینی . چه خوب نیستی که ببینی...چه خوب که نیستی که ببینی...؛


برچسب‌ها: کپی هوام ابری تر از اونه که تو اخبار میبینی...
ما را در سایت هوام ابری تر از اونه که تو اخبار میبینی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sepantaa بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 14:26